مستظهر. معتمد. متکی: بدانکه منزلت تو نزد امیرالمؤمنین منزلت راست گوی امین است نه گمان زده تهمت ناک، چرا که امر حکومت را بتو سپرده و پشت گرم شد بتو نه بر تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313). - پشت کسی را گرم داشتن، مدد کردن به وی. یاری و مددکاری کردن به او. امداد: نه هم پشتی که پشتم گرم دارد. نظامی. - پشت گرم بودن، مستظهر بودن: فریب چون گل رعنا نمیخورم زنهار در این چمن که مرا پشت از خزان گرم است. سلیم (از فرهنگ ضیاء)
مستظهر. معتمد. مُتکی: بدانکه منزلت تو نزد امیرالمؤمنین منزلت راست گوی امین است نه گمان زده تهمت ناک، چرا که امر حکومت را بتو سپرده و پشت گرم شد بتو نه بر تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313). - پشت کسی را گرم داشتن، مدد کردن به وی. یاری و مددکاری کردن به او. امداد: نه هم پشتی که پشتم گرم دارد. نظامی. - پشت گرم بودن، مستظهر بودن: فریب چون گل رعنا نمیخورم زنهار در این چمن که مرا پشت از خزان گرم است. سلیم (از فرهنگ ضیاء)